اسماعیل روشندل از اهالی افغانستان، ولایت فاریاب، روستای کولیان، برای کار به تهران آمد. نخست از طریق دوستی با روستاگل آشنا شد و به زمین درختی هدیه کرد. این رخداد برای روستاگل دلانگیز بود و سرانجام ایشان را همکار یکدیگر کرد. اسماعیل با دستمزد کم به رویشگاههای روستاگل در بخش لواسان به باغبانی پرداخت. او پس از چندی توانست هدیه درخت را به کولیان، زادگاه خویش برساند و این راه را در افعانستان پی گیرد.
اسماعیل: اینجا لواسان است جاده جنگل. و به آن جاده جنگل سد لتیان میگویند. اینجا درختهای کنار جاده چهار سال پیش از طرف روستاگل کاشته شده تعداد نهصد نهال کاشته شده. دو طرف کنار جاده جنگل سنچد، بادام، زبان گنجشک و توت هست تقریبا سه سال است من از نهالهایی که روستاگل در جاده جنگل کاشته است، نگهداری و آبیاری میکنم. کسی که نهال را کاشته و زحمت کشیده و به ثمر رسانده میداند که که چه دوست داشتنی است.
اسماعیل: اینجا لواسان است. و کنار جاده ورجین و گونههای نهالها سرو شیراز، اقاقیا، توت، زالزالک و بلوط کسانی که به زمین درخت هدیه کردهاند مطمئن باشند هرچه که از توان و قدرت شرکت روستاگل دریغ نمیکنند.
اسماعیل: اینجا لواسان است پارک ساحلی معروف به دریاچه لواسان دقیقا تعداد شش هزار نهال کاشته شده پنج سال شد. گونههای توت، سنجد، سافورا، اقاقیا، افرا، بلوط، سروشیراز، آرچه هست که ما به زبان افغانستانی میگوییم آرچه و اینجا میگویند ارس یک درخت بسیار خوب و مقاومتدار به سرما و گرما و همیشه هم سبز هست. و در کوهها هست و اینجا هم فقط روستاگل هست که این گونه را رشد داده و دارد میکارد دنبالش را گرفته و دیگر جاها ندیده ام که درخت آرچه را از بذر بیاورند بکارند و از نهال هم بکارند من همیشه وقتی بیایم به نهالها سر بزنم آبیاری بکنم هرس بکنم احساس میکنم در یک طبیعتی هستم که واقعا یعنی عشقم این است.زندگیم همینجا هست کار و زندگیم همینجا هست. همیشه یک احساس خوش دارم. بسیار بیحد.
اسماعیل: اینجا رویشگاه ایران کوچک است. دویست و چهل اصله نهال دارد بادام، نارون، گردو یا به زبان افغانستانی چهارمغز، زبان گنجشک، افرا، داغداغان و سرو شیراز هم چندتا هست این نهالها به اسم بچهها هست ناگفته نماند که عمران من پسرم از افعانستان نهالی در این بوستان به نامش کاشته شده است. چون از بچههای کوچک بوده به نامش در این بوستان یک نهال نارون کاشته شده است.
اسماعیل: این پارکی که الان نشستهایم به اسم رویشگاه معلم است و نهالهایی که در این رویشگاه کاشتهایم که درختانش به نام استادان مهربان معلمهای نازنین نامگذاری شده سرو شیراز، اقاقیا، نمدار، سافورا، بلوط، زالزالک و زبان گنجشک هست.
اسماعیل: این درختی که الان مشاهده میکنین طولی بیشتر از سی، سی و پنج متر ارتفاع دارد و عرضی بیشتر از پنجاه شصتمتر. بزرگان این محل تعریف میکنند که این درخت کنار جاده ابریشم بوده که درختان زیاد کهنسالی توی این جاده موجود است . دوستان روستاگل با عشق و علاقهای که این درخت را دیده اند و ذوقشان بیشتر شده در ادامهای این جاده دویست نهال چنار کاشتهاند اسم این رویشگاه جاده در آسیاب است. و نهالهایی که در تصویر دیدهاید و در جادهی در آسیاب هستند از طرف روستاگل کاشته شدهاند.
اسماعیل: اینجا رویشگاه راحتآباد است مدت چهار سال شده که ما درخت کاشتهایم زالزالک، بلوط، زبان گنجشک، توت، گردو، اقاقیا، داغداغان، آرچه(ارس)، سنجد، نارون و سپیدار هست آبیاریش خیلی مشکل است سال اول ما تعداد سی و هشت تانکر آب دو طرف جاده جایگزین کردیم و از این تانکرها پای درختها لوله کشیدیم قطرهای آب میدادیم نتیچه نداد به لولهها آسیب رسید و مردم لولهها را بردند و گردشگرها توجه نمیکردند آسیب زیادی دید و آبیاری قطرهای را جمع کردیم دوباره با تانکرهای سیاری هر روزه درختان را یکی یکی آبیاری میکردیم. وقتی که من عضو روستاگل شدم کم کم تجربهای حاصل کردم که الگویی از روستاگل برداشت کردم بین چندتا از مهاجرین افعان یک نشست داشتیم من با آنها پروژهی روستاگل را مطرح کردم و گفتم بیایید ما و شما هم یک کاری کنیم چون در ایران افعانستانیها زیاد هستند مشکلات فراوانی دارند یکی را ماشین میزند یکی از مرز قاچاقی میآید تصادف میکند اسیر میشوند. و به مشکلات فراوان گزفتار میشوند مریض میشوند ناتوان و فقیر هستند ما گفتیم یک نهاد خیره بسازیم به اسم نهاد خیریه کولیان افغانستان بعد همین بود که ما چند نفر عضو گروه شدیم و در واتس اپ اعلام کردیم و افغانستانیهایی که در ایران بودن همکاری کردند و کنارش برادران ایرانی هم همکاری کردند ما تقریبا دفعه اول که جواره کردیم تبلیغات را شروع کردیم دویست و شصت میلیون تومن جمعآوری کردیم و این پول را ما در همان افغانستان بیماستان نداشتیم در آن روستا یک بیمارستان زمینش را خریدیم که زمینش شیب داشت یک تپه بود انبار کردیم آماده کردیم که در خدمت دولت افغانستان معرفی کنیم زمین که از طریق نهاد خیریه کولیان خریداری شده انبار شده و حاضر شده شما یک بیمارستان بسازید.
یکی از دوستان افعان: آقای کیارستمی شخصی بودند فیلم ساز نویسنده گرداننده شخصی بودند که شهرت جهانی داشتند در جهان نام سینمای ایران را در جهان بالا کردند.همه جا میشناسند ایشان را ما اهل افغانستانیم معرفت فامیل داریم باهاشان. آرزوی ما این است که در کشور ما هم افغانستان که زندگی میکنیم و میآییم ایران بین این کشورها مرزی وجود نداشته باشد.چون همه فارس هستند. یک انسان هستیم باید از این مرزها... یک شاعر ما هست میگوید: هر کجا مرز کشیدند شما پل بزنید/ حرف تهران و سمرقند و بخارا و سرپل بزنید/ هرکی از جنگ سخن گفت بخندید بر او/ حرف از پنجرهی رو به تحمل بزنید/نه بگویید به بتهای سیاسی نه نه/ روی گور همۀ تفرقهها گل بزنید/ مشتی از خاک بخارا و گِل از نیشابور/ با هم آرید و به مخروبۀ کابُل بزنید/ دخترانِ قفس افتادۀ پامیرِ عزیز/ گُلی از باغ خراسان به دو کاکُل بزنید/ جام از بلخ بیارید و شراب از شیراز/ مستیِ هر دو جهان را به تغزّل بزنید/ هر کجا مرز، ببخشید که تکرار آمد/ فرض با این که کشیدند، دو تا پُل بزنید. شاعری به نام نجیب بارور از افعانستان
اسماعیل: به نظر من درختها آدمها را مثل فرزندشان میبینند از نظر من وقتی که ما طرف درخت حرکت میکنیم درخت ما را به خودش جذب میکند همین الان در آفتاب بیاستم یا در سایهی درخت بیاستم فرقش خیلی زیاد است بین درخت و انسان عشق تفاوتی را بالا و پایین نمیدانم مساوی میدانم همینجوری که انسانها فرزند دارند بچه دارند زندگی دارند همینجوری که انسان حق زندگی دارد درخت هم به نظر خودم این شکلی است که سالم بماند پرورش یشود مثل یک فرزند یک روزی با دوستم از توی قریهمان حرکت میکردیم سمت مزار شریف میرفتیم و راهش خامه است راهش پر پیچ و شن ریزه و خاک بود در این راه موتور ما پنچر شد آفتاب هم خیلی گرم بود سوزان بود و مسیر هیچکسی غیر از ما عبور و مروری نداشت ماه مبارک رمضان بود تا اینکه ما تلاش میکردیم یک سایهای پیدا کنیم تا چند دقیقهای را آنجا استراحت کنیم که هوا خنک بشود تا دوباره دوباره کارمان را شروع کنیم موتور را پنچرگیری کنیم و هیچ سایهای آنجا پیدا نکردیم موتوررا آنجا گذاشتیم و پیاده دویدیم ودویدم یک درخت توت پیدا کردیم به آن آفتاب سوران و گرمی رفتیم زیر سایه درخت و پناه بردیم آن روز خاطرهی خیلی خوبی داشتم از درخت که من و رفیقم را از گرمای خیلی شدید نجات داد دیگر از آن روز به بعد دوست داشتم که درخت بکارم هرجایی باشم هر زمانی باشد هر مکانی باشد فقط بتوانم درخت بکارم برایم فرقی نداشت کدام سرزمین باشد.
مجری: درختها به چطور آدمهایی علاقه دارند؟
اسماعیل: درختها به نظر من به تمام آدمها علاقه دارند ولی معذرت میخواهم بعضی از آدمها اگر دستشان تبر باشد تیشه یاشد اره باشد آنوقت امکان دارد درخت از او نفرت داشته باشد.
مجری: تا حالا با درختا حرفم زدی؟
اسماعیل: همیشه میام باهاشان سلام میگم من فکر میکنم که من با یک دوستم احوالپرسی میکنم جوابم را میدهد و همینطور فکر میکنم درختم که سلام میکنم جواب میدهد.
مجری: هیچوقت خواب درختی رو دیدی؟
اسماعیل: خیلی فراوان همین شبها که من مسئول چندتا رویشگاه هستم به خاطر آبیاری انقدر استرس داشتم و اینکه درختها کنار جادههاست گردشگرها میآیند گله رد میشود خیلی میترسم آنوقتها شبها تکرارا یک بار نه خواب میبینم.
مجری: خواب خوبم دیدی؟
اسماعیل: سال 1401 دوازدهم برج فروردین فصل درختکاری بود درخت کاشتم در یکی از روستاهای دور دست افغانستان بوده روستاگل بر آن درخت داده برای ما درخت فرستاده بود من به آنها توضیح میدادم که درختها را کجا بکارند جاهای مستعد بکارید. یک شب خواب دیدم یک رویشگاه ما چنان رنگارنگ سیب حاصل داده مثل خوشهی انگور و بعد با آن مسئول زمین صحبت کردم گفتم که شما محصولات را سه قسمت کنید یک قسمت را بفروشید یه قسمت را نفقهی روستایتان کنید و یک قسمت را به بیمارستان چهارصد بستر بفرستید تا مریضها نوش جان کنند خدا کند که مردم باور کنند خدا شاهد است بالای سرم است الان.
مجری: شما مردم را چطور میبینید؟
اسماعیل: من آدمها را خوب میبینم تمامشان را دوست دارم و خوب میبینم دیگه ولی اخلاقها فرق میکند
مجری: دلت برای دنیایی که توش هستی چی میخواهد؟
اسماعیل: برای دنیایی که توش فعلا هستم آزادی میخواهم که آزادی داخل چوکات اسلامی باشد و دیگر اینکه دلم یک فضای سبز میخواهد تمام کوهها دشتها بیابانها درخت کاشته بشوند سبز سبز باشد.
مجری: با مردم ایران و همه فارسی زبانها و همه مردم دنیا چند جمله کوتاه بگو
اسماعیل: مردم ایران خیلی دوستتان دارم مردم ایران در طول چهل سال جنگ داخل افغانستان بوده از تمام مهاجرین افغانستان قدردانی و پذیرایی کردهاند مهماننوازی کردهاند جای برایمان مفت دادهاند که جای خواب و زندگیمان است حتی پول برق و گاز و آب و مصرف از ما نمیگیرند خودشان پرداخت میکنند یک دنیا ازشان تشکر میکنم.کسانی که به روستاگل عضو هستند همکاری میکنند واقعا از ته دل بسیار دوستشان دارم هرجا باشند در پناه خداوند باشند همیشه با عزت باشند شاد باشند سربلند باشند.به خانمم و بچههایم اگر من را از طریق انشاالله فیلم شما ببینند اول سلام میرسانم و دوم همیشه به آنها آموزش میدهم که با هیچکس دعوا نکنند کینهها را به در کنند در آسمان آبی و روی چمنهای سبز حرفهای دلشان را بگویند و بخندند.شاد باشند همیشه
مجری: به درختی که صداتون رو میشنوه چیزی بگید.
اسماعیل: درخت من خیلی دوستت دارم
اسماعیل با کمک روستاگل هدیه درخت را به افغانستان برد و این داستان ادامه دارد....